امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

جمعه 91.7.28 با تو بودن خوب است

بهداد گلم، شیرین تر از عسلم، عزیزتر از جونم. یک هفته دیگه مونده که یک ساله بشی و این روزها آخرین روزهای اولین تجربه های عمزت هست. اولین بهار. اولین پائیز و اولین زمستون و تابستون عمرت سپری شده و دیگه داری وارد روزهایی می شی که می خوای دوباره اونارو تکرار و تجربه کنی. عزیزکم هر چی بهت نگاه می کنم سیر نمی شم. به قدری دلبر و شیرین و خوشمزه شدی که نگووووو. عاشتم . عاشق بازیگوشیات، عاشق خنده هات، عاشق شیرین کاریات. دلم ضعف میره برات.   روزا وقتی که م یخوابی دلم برات تنگ می شه. هی میام بالای تختت و نگات می کنم. کوچولوی دوست داشتنی من. تو یه معجزه ای.  یه فرشته ای. یه فرشته بهشتی که خدا از بهشت...
28 مهر 1391

پنجشنبه91.7.27 مونس تنهاییم

  برايت آسماني خواهم کشيد پر از ستاره هاي هميشه نوراني تو در کنار من روي ابرها من غرق آنهمه مهرباني برايت ستاره اي ميچينم دور چشمانت طواف ميدهم براي رضايت تو هم شده تمام ستارگان را ميخرم برايت رنگين کماني فرض ميکنم در افق بالاتر از خط خورشيد دستهاي من رو به آسمان و اشکهاي شوقي که ازديده خواهد چکيد برايت يکدسته آرزو ميچينم با اشک و لبخند به تو هديه ميدهم من به تو قول ميدهم عزيزم که هر شب تو را به مهماني نور ميبرم برايت از آرزوهايم حرف ميزنم تو به خواب چشم من هميشه روشني ميدانم ...
27 مهر 1391

چهارشنبه91.7.26 تولد قمری

بهداد مامان سلام امروز اول ماه ذی الحجه هست. سال پیش در چنین روزی مطابق سال قمری ساعت نه و جهل و پنج دقیقه صبح چشم به روی جهان گشودی و قدم روی چشم ما گذاشتی و به این دنیا تشریف آوردی.  مقدمت گلباران. تولدت مبارک نو گل زیبا. یکساله شدنت مبارک. همیشه سلامت شاد  و موفق باشی پسر زیبا.       ...
26 مهر 1391

دوشنبه91.7.24 این روزا...

              سلام قند عسل مامان سلام شاخه نبات مامان بهداد نازنینم یازده ماه و هفده روزت هست . وزنت زیاد شده. وقتیکه بغلت می کنم این سنگینی رو حس می کنم. قدت هم که نگو. قد کشیدی اونم چه جوووووووور. تو شدی لوبیای سحر آمیز خونه ما.  این روزا داره می گذره و به تازیخ می پیونده و این روزای من و تو، داره میشه گذشته من و تو. یادش به خیر ٢٤ مهر ٩٠ که آخرین وقت ویزیت و معاینه رو پیش دکتر مرتضوی داشتم. آقای دکتر مرتضوی همه چیز رو بررسی کرد و حساب و کتاباش و کرد و گفت که هفت آبان زمان مناسب برای به دنیا اومدن شما هست. برگه پذیرش بیمارستان رو برامون نوشت و مهر و امضا ک...
24 مهر 1391

یکشنبه 91.7.23 مروارید ششم

  هوووووووووووووووووووووووورررررررررررررررررررررررررراااااااااااااااااااااااا رویش ششمین دندانت مبارک در یازده ماه و شانزده روزگی ششمین دندانت هم جوانه زد. فک بالا کنار دندان پیشین سمت راست صورتت. قربونت برم که هر دو هفته یکبار داری پشت هم دندون در میاری . خدارو شکر این دندون اصلا اذیتت نکرد و تب و بی قراری به همراه نداشت. مبارکت باشه پسر گلم ...
23 مهر 1391

شنبه 91.7.22 رنجیدم...

  سلام بهداد عزیزم امروز شنبه بیست و دوم مهر هست. حالم هنوز خوب نیست. پکرم . دپرسم. از دست خودم ناراحتم.پنجشنبه غروب به خاطر بستری شدن مامان پری عازم تهران شدیم. اول راه توی بغلم خوابیدی و وقتیکه خوابت سنگین شد ایستادیم و توی صندلیت گذاشتیم و دیگه استراحتگاه آفتاب مهتاب قزوین بیدار شدی و تا خود تهران بیدار بودی. ساعت ده بود که رسیدم جلوی درب بیمارستان. خاله بهجت هم با ما اومده بودند. بابایی رفت که مامان پری رو ببینه اما دیگه به ما اجازه ندادند که بریم بالا و ببینیمشون. گفتند فردا جمعه هست و از ساعت ده صبح تا پنج وقت ملاقات هست. البته اگر هم که من می رفتم، شما رو پیش بابایی یا خاله می گذاشتم. بالاخره ورود به بیمارستان برای...
22 مهر 1391

گیج ام ...

سلام عزیزم عصر شب جمعه پائیزی ت به خیر و شادی نمیدونم که چرا چند روزه که یه جوری هستم؟ مامان پری یه هفته ای هست که درد کلیه اش عود کرده و تا حالا هم تحمل کرده اما خبردار شدیم که دیشب بردنشون بیمارستان و بستری شدن و تحت مراقبت هستن. وقتی که دیشب این خبر رو شنیدیم دو تامون پنچر شدیم. به هم نگاه می کردیم و از هم می پرسیدیم خوبی؟ انگار هر دوتا مون دلشوره داشتیم . اما بهشون زنگ زدیم و وقتی که صداشون رو شنیدیم یه کم آروم شدیم. بدی راه دور اینه دیگه. اینکه فرسنگها از عزیزامون دوریم و وقتی که خبر ناراحتی و مریضیشون رو می شنویم دلمون هزار جا می ره و همش میخوایم که خودمون رو به اونها برسونیم اما خوب با بچه و این جاده های پر خطر تر...
20 مهر 1391

پنجشنبه 91.7.20 اولین پیرایش

  بهداد جانم تو ماه نهم و دهم عمر نازنینت یکی دوبار خودم با شعر و آواز تونستم که یه کم از موهای روی پیشونی و بغل گوشهات رو کوتاه کنم . اما اولین باری که به همراه بابایی به آرایشگاه مردانه رفتی پریشب بود. بابایی میخواست بره سلمونی من هم گفتم ما تو خونه حوصله مون سر میره ما هم باهات میایم. بابا رفت سلمونی و ما تا یه جای پارک پیدا کردیم و یه چند دوری توی خیابون زدیم بابا هم برگشت . اومدیم که سوار ماشین بشیم، شما رفتی بغل بابا، بابا هم گفت حالا که اومدیم اینجا بذار بهداد رو ببریم پیش آقا فرشید آرایشگر تا بهداد هم قشنگتر بشه. خلاصه سه تایی رفتیم توی آرایشگاه مردونه و یه تخته روی صندلی بزرگ آرایشگاه گذاشتند و ش...
20 مهر 1391

چهارشنبه91.7.19 نباشی تو...

 عاشقتم نباشی تو دنیا میخوام نباشه          این روزگار روزگارش سیاه شه دلم واسه کی جز خودت فدا شه      نباشی تو دنیا می خوام نباشه   عشق تو آبروی من            داشتنت آرزوی من     اسم قشنگت با یه بغض     همیشه تو گلوی من   جز تو کسی رو ندارم        سر روی شونش بذارم   خودت میدونی نازنین       که من چقدر دوست دارم نباشی تو دنیا می خوام نباشه ....... &nb...
19 مهر 1391

سه شنبه91.7.18 نتیجه رفتارهای ما...

    نتیجه رفتارهای ما با کودکانمان اکثر خانواده ها بدون اطلاع از جنبه های روانشناختی و فقط بر اساس تفکرات خود و رفتارهایی که از والدینشان آموخته اند به تربیت فرزندان خود مبادرت می ورزند. متاسفانه بسیاری از والدین در آینده و هنگام بزرگ شدن فرزندشان می گویند ما غذای خوب، لباس مناسب،مدرسه خوب،و همه چیز برای فرزندمان آماده کردیم ولی نمی دانیم که چرا اینگونه شد؟   در زیر به بررسی انواع رفتارهای والدین و تأثیر آن بر روان فرزندان در آینده ذکر شده است: اگر کودک همواره مورد انتقاد قرار گیرد، محکوم کردن را یاد می گیرد. اگر کودک با پرخاشگری زندگی کند، جنگ و د...
18 مهر 1391